آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه
پيوندها
نويسندگان webdog خاک رو از روی دفتر پاک کردم.دفتر رو باز کردم.بعضی از صفحه هاش پاره شده .روزهایی که از خیانت می نوشتم همرو کنده بودم از اون دفتر ولی هنوز جاش حداقل تو دفتر مونده.هر صفحه ای که ورق می زنم جلوی چشمام خاطرات خوب و بد اون صفحه رو می بینم.همه می گن گذشته ها گذشته ولی من فکر کنم گذشته زیادم نگذشته. دلم برای دفتر تنگ شده .کلی توش خاطره داشتم.تو هم دلت برام تنگ شده ؟ خاطراتی درونم نوشتی هنوزم اتیش نگرفته اینو کاش می دونستی. بارون داره میاد .وقت مناسبیه برای شستن خاطرات.همه از بارون فرار می کنن.یا توی ماشینن یا چتر روی سر گرفتن.خیس شدم ......ایونقدر خیس شدم که فکر می کنم توی دریا شنا کردم.حسی که فکر می کنم خیلی بهش نیاز داشتم. برگرد
نظرات شما عزیزان: جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 17:31 :: نويسنده : ali
![]() ![]() |